-
بای
سهشنبه 31 خردادماه سال 1384 21:29
به علت فیلتر شدن بلوگ اسکای مجبور شدم وبلاگم رو عوض کنم...پس از تیر ماه سال ۸۴ تو اینجا به وبلاگ نویسی ادامه میدم بن بست ابهام
-
انه مصدوم
پنجشنبه 26 خردادماه سال 1384 17:02
سلام به همه... » من مصدوم شدم...یعنی یه خورده با یه موتورسیکلت که یه راننده سر به هوا پشتش نشسته بود تصادف کردم و دست و پام زخمی شد البته به خیر گذشت و سالم موندم...اما یه خرج سی چهل هزار تومانی رو دست جناب موتور سوار گذاشتم... » "ما نباید بزاریم مردم به عقب برگردن باید کاری کنیم که به آینده برگردن" از فرمایشات جناب...
-
سرم درد میکنه
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 16:56
سرم درد میکنه...حوصله نوشتن ندارم...یه خواهش دارم شما بجای من یه چیزی بنویسید از اینجا شروع کنید:
-
نگاه من به...
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 07:18
۱. احمدی نژاد و لاریجانی و رضایی و قالیباف و کروبی و معین و رفسنجانی دات آی آرن ولی مهرعلیزاده دات کامه...حالا چرا نمیدونم ۲. با طراحی سایت قالیباف و معین حال کردم...با بقیشون نه... ۳. گفتن لاریجانی دات آی آر هک شده ولی انگار اشتباه میکردن
-
می روید
دوشنبه 2 خردادماه سال 1384 11:13
» من یه رکورد زدم...اونم چی تو تموم کردن یه رمان سیصد صفحه ای تو مدت ده روز...کمه کمش باید دو ماه طول میکشید... » از وقتی یاهو ظرفیت ایمل هاشو یک گیگی کرده تعداد ایمیلهایی که برام میاد سه برابر شده بیشترشونو نخونده دیلیت میکنم.. » انگشت های من می بارند و نام تو می روید » بپایید مثل من سرما نخورید... پ.ن: اسم اون رمان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1384 01:17
هر چی فکر میکنم چیزی به ذهنم نمیرسه که...
-
یک...
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 21:02
یک سوال
-
دومین شانس
چهارشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1384 21:13
عشق مرد ترکش کرده بود. مرد از سر ناامیدی خود را از بالای پل گلدن گیت پرت کرد. اتفاقا چند متر آن طرف تر دختری نیز به قصد خود کشی خود را از بالای پل به پایین پرت کرد. این دو در میان آسمان و زمین از کنار هم گذشتند. چشم هایشان به هم دوخته شد. مجذوب یکدیگر شدند. این یک عشق واقعی بود. هر دو این را در یافتند. آن هم یک متر...
-
وای چه حالی میده
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 21:41
وای چه حالی میده بری نمایشگاه هر چی کتاب که دنبالشونی بخری این آدما رو ببینی: » محمد علی ابطحی » گروس عبد الملکیان ( شاعر جوان ) » مصطفی معیین ( کاندیدای ریاست جمهوری ) » فاطمه کدیور ( همسر عطاه الله مهاجرانی ) » منصور ضابطیان ( مدیر عامل چهلچراغ ) » احمد مسجد جامعی ( وزیر ارشاد )
-
وای
چهارشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1384 21:04
وای چه حالی میده وقتی میبینی چلسی زیر دست و پای لیورپول له شده...آقای مورینیو ناراحت نباش ایشالاه بعدا...
-
...
یکشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1384 22:47
نظرتون راجب به این شعر چیه: وقتی عقیده عقده خوانده میشود و نور چراغ در آب مهتاب تلقی و متانت زمین زیر برف یخ میزند نان از یتیم خانه میدزدیم و بعد میفهمیم دزد اشتباه چاپی درد است
-
بی وفا...
پنجشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1384 17:12
تو اتوبوس نشسته بودم...پیر مردی که بغل دستم نشسته بود یهو گفت: عجب دوره زمونه ای شده همه دختر پسرا به هم میگم بی وفا دوستم نداری
-
سکوت
شنبه 3 اردیبهشتماه سال 1384 21:35
چه مهمانان بی درد سری هستند مردگان...نه به دستی ظرفی را چرک میکنند...نه به حرفی دلی را آلوده...تنها به شمعی قانعند و اندکی سکوت... حسین پناهی
-
هدیه ام از تولد
پنجشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1384 21:42
هدیه ام از تولد گریه بود خندیدن را تو به من آموختی. سنگ بوده ام تو کوهم کردی برف می شدم تو آبم کردی آب می شدم تو خانه دریا را نشانم دادی. می دانستم گریه چیست خندیدن را تو به من هدیه کردی « شمس لنگرودی»
-
قالب جدید
یکشنبه 28 فروردینماه سال 1384 21:20
این هم قالب جدید که قولش رو داده بودم... نکته: باید کلی بشینم پستهای قبلی رو درست کنم...بعدا میگم چرا و به چه دلیل این جوری شده اند... فعلا...
-
تصور...
پنجشنبه 25 فروردینماه سال 1384 00:07
تصور کن داری تو خیابون راه میری یا داری از یه کوچه رد میشی یا نشستی تو خونه ات و داری مثلا روزنامه میخونی...همیشه این صداها رو میشنوی: برو برو دلم ترو ترو نمیخواد دیگه دیگه نمیخوام ببینمت برو برو دلم جای دیگه دیگه است دیگه دیگه نمیخوام ببینمت یا تو بودی تموم هستی و مستی و راستی و تمام قصه من تو بودی سنگ صبورم و نگاه...
-
مجرم
یکشنبه 21 فروردینماه سال 1384 22:19
گفت: من فرشته ام. قاضی گقت: بال هایت کو؟ گفت: بالهایم را بریده اند. قاضی باور نکرد. و او را به جرم نداشتن کارت شناسایی به حبس ابد محکوم کرد. وفتی میخواستند به دست هایش دستبند بزنند...ناگهان چن فرشته از پنجرا آمدند و او را با خود بردند. ساعتی بعد قاضی در کتابهای قانون به دنبال ماده ای میگشت که مربوط به تعقیب مجرم در...
-
۱ تا ۶
جمعه 12 فروردینماه سال 1384 01:25
اول: سلام و صد تا سلام خدمت همه دوستان خوبم...امیدارم سال خوبی رو شروع کرده باشید و تو عید حسابی بهتون خوش گذشته باشه... دو: از گوگل انتظار چنین کاری رو نداشتم...این کارش نشون میده حسابی آپتودیته ( چه ربطی به بروز بودن داره ) سه: دلیل دیر آپدیت کردنم این بود که اصلا و به هیچ وجه به اینترنت دسترسی نداشتم...چون تهران...
-
امان...
شنبه 29 اسفندماه سال 1383 22:11
» امان از دست بلوگ اسکای آخر سالی هم دست از خرابی برنمیداره...باید فکری کرد » هایکوهایی از سید حسن حسینی ماهی در تنگ سیرها و سنجدها در پلاستیک بهار در دوردستها! ۲۹ اسفند نفت ملی می شود هفت سین مصدق زبان تلفن بند آمده انگشتها به مرخصی نوروزی رفته اند » عید همه مبارک
-
مثل گذشته
شنبه 22 اسفندماه سال 1383 23:34
» دکتر ها جادو میکنن » مریم یه مطلب در باره زن نوشته که هم زیباست و هم دردناک. زیبا از این نظر که خیلی راحت حرف دلشو زده و دردناک از این نظر که درد جامعه رو گفته...اگه شما هم این مطلب رو بخونید با من هم عقیده میشید » دیگه نگران چیزی نباشید...مثل روال گذشته مختون رو میخورم!!! » چند تا کار مردم یکی اینکه یه قالب قشنگ...
-
یاد
جمعه 14 اسفندماه سال 1383 17:26
دوباره به یادم افتاده ای گنگ...مثل خوابهایم...خوابهایی که هر چه میگردم ترا در آن نمیابم...حتی همین یاد گنگت را
-
عطر گل یاس
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1383 20:39
بزارین براتون نوحه بخونم محرمه بعضی وقتا فرصت عاشقیا خیلی کمه بعضی وقتا آدما رو توی آتیش میزارن اگه شعله ور نشن از تو آتیش در میارن میشه تو معرکه باشی بی خبر بیرون بیای پا توی آتیش بزاری هیزم تر بیرون بیای آدمای با صفا بیاین بریم سینه زنی از ته دنیا رسیدن آدمای آهنی اونایی که حرمت عطر گل یاس و ندارن پیچ و مهره هاشون...
-
آره قبول دارم...
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1383 18:39
» ...آره قبول دارم که کم کار شدم و دیر به دیر وبلاگم رو بروز میکنم ولی دست خودم نیست چند وقته سرم حسابی شلوغه و فرصت نشستن پشت کامپیوتر رو ندارم. اما کم کم به روال قبل بر میگردم و مرتب بروز میکنم. » فرا رسیدن ماه محرم و شهادت امام حسین(ع) رو به شما تسلیت میگم. » وقتی خبر ترور رفیق حریری نخست وزیر سابق لبنان رو شنیدم...
-
برف
سهشنبه 20 بهمنماه سال 1383 19:58
برف میبارد و دشت سپید... و رد پای تو که به سراغم آمدی در غروبی زمستانی
-
بزودی...
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1383 20:03
» دوستان مگه دوئل تیکه های بد داره که سانسورش کردن توضیح بیشتر : شنبه رفتم سینما آفریقا دوئل رو دیدم اما پشیمون شدم چون سانسور داشت » هنوزم توی استراحتم اما ویروس وبلاگ نویسی نمیزاره استراحت کنم » یکی هست برای ما یه دونه دعوت نامه ناقابل اورکات بفرسته آیا هست؟ » بزودی...( بعدا میگم)
-
گاهی وقتا...
دوشنبه 5 بهمنماه سال 1383 20:17
گاهی وقتا باید به خودت و مغزت استراحت بدی تا کم نیاری.منم به خودم و مغزم یه استراحت اجباری دادم تا کم نیارم...
-
پستخانه۳
یکشنبه 27 دیماه سال 1383 12:55
» ...من دیگر همه گفتنی ها را گفته ام و حرف نگفته ای درباره تو ندارم. با این همه تا آنها رویاهایشان را از دست ندهند باز حتی به دروغ هم شده از تو میگویم و دیگر در گفته های من رنگ چشمانت تغییر یافته...نامت عوض شده و قد کشیده تر شده ای.خلاصه اینکه با شکل تازه ات بیچاره ام کرده ای. حالا باید آن باشی که آنها میخواهند.حالا...
-
پستخانه۲
سهشنبه 22 دیماه سال 1383 16:58
» ...حالا دیگر ماه هاست به پستخانه نمیروم چرا که پستچی ها ندیده عاشقت شده اند و مطمئنم اگر نامه ای هم بفرستی به دست من نمی رسد. آنها هر روز به خانه من می آیند و از شکل و شمایل تو می پرسند و اصرار می کنند برایشان از تو بگویم. دوست دارند هر روز چیز تازه ای از تو بدانند اما...
-
پستخانه ۱
شنبه 19 دیماه سال 1383 13:29
» هر روز به پست خانه میرفتم. آنجا همه مرا می شناختند و می دانستند که منتظر نامه تو هستم به همین خاطر بود که وقتی چشمشان به من می افتاد دست از کار می کشیدند و اظهار تاسف می کردند که هنوز نامه ات نرسیده است. رفته رفته اتفاقی که نباید می افتاد...افتاد...تو در پستخانه مشهور شدی... » چه عجب بلوگ اسکای تغییر کرد
-
مطالبی...
یکشنبه 13 دیماه سال 1383 02:11
مطلبی حالگیرانه. به نظر شما چی میتونه بدتر این باشه که بخوای بعد از عمری پارتیشن چند تا از درایو هاتو عوض کنی و بعد از رستارت ببینی نه تنها تغییری تو درایو هات ایجاد نشده بلکه کل موسیقات که یه عمر برای جمع آوریشون زحمت کشیدی از بین بره و حجم هاردت از نصف هم کمتر بشه...من که میگم هیچی نمیتونه... مطلبی جوابانه. گزارش گر...