آخه این چه وضعشه یکی جواب بده؟

سر دهم

من لبان خویش را با آتشی مقدس تطهیر کردم تا از عشق سخن بگویم
اما وقتی دهان گشودم ، زبانم بند آمد بود.
پیش از آنکه عشق را بشناسم ، عادت داشتم نغمه های عاشقانه سر دهم.
اما شناختن را که آموختم ، کلمات در دهانم ماسید ،
و نواهای سینه ام در سکوتی ژرف فرو افتاد.

I purified my lips with the sacred fire to speak of love.
But when i oponed my lips i found meself speechless
Before i knew love , i was wont to chant the songs of love.
But when i learned to knew , the words in my mouth became naught save breath.
And the tunes within my breast fell into deep silence.

جبران خلیل جبران

...رفت

کاش این دل مرده را خدا جان می داد
آشفتگی ام را سر و سامان می داد
ای کاش سوار عشق در عرصه دل
می آمد و فاتحانه جولان می داد

بیخوابی زده به سرم. سر شب یعنی چند ساعت پیش که داشتم رادیو پیام برنامه سهیل محمودی رو گوش می کردم یه خبر تکان دهنده شنیدم سید حسن حسینی این شاعر و محقق خوب کشورمان هم رفت یا به قول سهیل محمودی رفت اون ور پل و مارو این ور پل تنها گذاشت... کسی که عاشق سبک هندی و مولانا بیدل دهلوی بود .
میخواستم یه مطلب دیگه بنویسم اما چون این خبر رو شنیدم مطلبم رو عوض کردم چون وظیفه خودم میدونستم که توی وبلاگم اعلام کنم چون به نوعی با هم همکاربودیم او شاعر بود من هم اگر بشود گفت شاعرم...روحش شاد. فردا هم ساعت ۹:۳۰ از جلوی تالار وحدت تشییعش میکنن...