نوشتن بانو زهره منو به حال و هوای شرق بنفشه برد. اگه انسان از همون اول دوستی نداشته باشه عاشق خودشو دنیای خودشه.مثل من.ولی وقتی کسی در عرض مدت زیادی یواش یواش توی تمام وجودت رخنه کنه نیمه ی دیگر انسان میشه و وقتی نباشه انسان یک گمشده داره.نه؟ اینطوری که دنیاش یه چیزی رو کم داره.
نوشتن بانو زهره منو به حال و هوای شرق بنفشه برد.
اگه انسان از همون اول دوستی نداشته باشه عاشق خودشو دنیای خودشه.مثل من.ولی وقتی کسی در عرض مدت زیادی یواش یواش توی تمام وجودت رخنه کنه نیمه ی دیگر انسان میشه و وقتی نباشه انسان یک گمشده داره.نه؟ اینطوری که دنیاش یه چیزی رو کم داره.
سلام ! من یه وبلاگ طنز دارم