من لبان خویش را با آتشی مقدس تطهیر کردم تا از عشق سخن بگویم
اما وقتی دهان گشودم ، زبانم بند آمد بود.
پیش از آنکه عشق را بشناسم ، عادت داشتم نغمه های عاشقانه سر دهم.
اما شناختن را که آموختم ، کلمات در دهانم ماسید ،
و نواهای سینه ام در سکوتی ژرف فرو افتاد.
I purified my lips with the sacred fire to speak of love.
But when i oponed my lips i found meself speechless
Before i knew love , i was wont to chant the songs of love.
But when i learned to knew , the words in my mouth became naught save breath.
And the tunes within my breast fell into deep silence.
جبران خلیل جبران
سلام. امیدوارم سال خوبی رو آغاز کرده باشی.
از خلیل جبران نوشتی. من بد جوری نسبت به نوشته هاش حساسم. منو توی خلسه میبره. اگه تو هم همین جوری هستی خیلی مواظب باش.
فوق العاده است جبران....
نمی توانم به یاد آورم...آیا آنچه رخ میدهد تصادفی بود ؟؟
دیشب به خود گفتم که شعور یک گیاه در وسط زمستان از تابستان گذشته نمی آید ..از بهاری می آید که پیش رو دارد ....
سلام
چاکر هرچی با وفا مخلص هر چی با مرام
واقعا عالی بود ...